داستان پندآموز:فکر نکنید دیگران احمقند!
::: در حال بارگیری لطفا صبر کنید :::
داستان پندآموز:فکر نکنید دیگران احمقند!
www.rozex.rozblog.com
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم

صفحه اصلیداستانهای کوتاهداستان پندآموز:فکر نکنید دیگران احمقند!

تعداد بازدید : 503
نویسنده پیام
sharlin آفلاین


ارسال‌ها : 5
عضويت : 21 /8 /1396
داستان پندآموز:فکر نکنید دیگران احمقند!
با خود گفت اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت می‌شود و قیمت گرانی بر آن می‌نهد. پس رو به رعیت کرد و گفت:

داستان پندآموز:فکر نکنید دیگران احمقند!

عتیقه‌ فروشی در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد. دید کاسه‌‌ای نفیس و قدیمی دارد که در گوشه‌ای افتاده و گربه‌ای در آن آب می‌خورد.

با خود گفت اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت می‌شود و قیمت گرانی بر آن می‌نهد. پس رو به رعیت کرد و گفت: عموجان چه گربه قشنگی داری؛ حاضری آن را به من بفروشی؟


رعیت گفت: چند می‌خری؟
- یک درهم.


رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقه‌فروش داد و گفت: خیرش را ببینی.

عتیقه‌فروش پیش از خروج از خانه قیافه خونسردی به خود گرفت و گفت: عموجان این گربه ممکن است در راه تشنه‌ شود، بهتر است کاسه آب را هم به من بفروشی.

رعیت گفت: قربان؛ من به این وسیله تا به حال پنج گربه فروخته‌ام. آن کاسه، فروشی نیست!

امضای کاربر :
دوشنبه 22 آبان 1396 - 19:31
ارسال پیام نقل قول تشکر گزارش



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.



تمامي حقوق محفوظ است . طراح قالبــــ : روزیکســــ